من همـانـم
خـوب تماشا کن
پسری که برای داشتنت ...
تمام شب را بیدار می ماند
وباتویی که نیستی حرف میزند
پسری که ...
زانــو میــزند لبه تختــش و چشمــــانش را می بندد
و تنــــهـا آرزویــش را برای
هـــزارمیـــن بـــــار به خدا یادآور می شود!!!
خدا هم مثــل همیـــشه لبــــخنـد می زند
از اینکه تــــــو آرزوی همیشگی من بودی!!!
نوشته اي از دفترچه ي خاطراتم
مورخ: 1393/08/30
شب ساعت 21:00