خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام
تا ارامش اهالی دنیا
خط خطی نشود..
اینجا زمین است
رسم ادمهایش عجیب است
اینجا گم که میشوی
بجای اینکه دنبالت بگردند
فراموشت میکنند...
گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم
تا به گوش تو برسانند....
می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند...
غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار ....
من اکنون صاحب دشتی قاصدکم!
اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک
می میرند؟
رودها در جاری شدن
و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کوه ها با قله ها
و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند
وانسان ها
همه ی انسان ها
با عشق، فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که می دانم ناتوانم رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
اما نباشد، هرگز نباشد
که در قلبم عشق نباشد، هرگز نباشد
صداقت آن است که در پی افشای بی صداقتی ديگران نباشی.
صداقت، ننگرستين به مردم است با ديده ی شک.
صداقت، درختی است که آرامش بار ميدهد و نه اضطراب و تشويش.
صداقت، با پاکی تو از راه ميرسد و بدان که سعی در خرج کردن صداقت، عين بی صداقتی است.
صداقت، رفتار يکسان توست در برابر توامند و ناتوان.
صداقت، دوستی دلهاست و عدم صداقت دوستی اذهان است.
دم زدن مدام از صداقت، نشانه ی بی صداقتی است.
آن اندازه که سکوت و خاموشی، صداقت است، سخن گفتن صداقت نيست!
شايعترين علت عدم صداقت، واداشتن ديگران به صداقت است چرا که اين بيانی غير مستقيم است از عدم صداقت آنها!
گل صداقت در لحظات بی ذهنی کامل ميشکفد.
سخن از روی صداقت، خود، سوگند است، پس ....
آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده
ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده
تنهایی يعنی...
، يه بغض كهنه و
يه چشم خيس و
يه موزيك لايت و
سیگار و
يه فنجون قهوه تلخ...!!!
میتوان زیبا زیست...
نه چنان سخت که از عاطفه دلگیر شویم،
نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بد و خوب!
لحظه ها میگذرند
گرم باشیم پر از فکر و امید...
عشق باشیم و سراسر خورشید...
شب تا صبح. . .
صدبار صفحه گوشیم را نگاه میــکنـم. . .
نـــــه زنـــــــگی نــــه اس ام اســـــی. . .!
نـــــه اینکه هیـچکس نیست. . .! نه. . .!!
فــقــط آنـکه بــایـــد بــاشد نــیــست. . .!!!
هرگز نفهمیدم
فراموش کردن درد داشت
یا فراموش شدن !
به هر حال ...
دارم فراموش میکنم
فراموش شدنم را ...
تعداد صفحات : 10