صدای پای آرامش نمی اید
صدای غرش ابر است
از این ابر ها باران نمی بارد
بلا و محنت و درد است
دگر روی زمین گندم نمی کارد
هوای کوچه مان سرد است
لطیفه ها دگر شادی نمی آرد
لب و رخسار ما زرد است
دل از دنیا بریدم من ولی چشمت نمی زارد
ببین زانو زدن ها را که مرگ یک جوانمرد است