شب، چه اینجا و چه آنجا، باز هم شب است.
شب ها اینجا مدت هاست سکوت کرده است.
زانو هایش را در آغوش کشیده و روی لبه پنجره ای که رو به هیچ جا باز نمی شود نشسته است
در این مدت بسیار نوشته ام، کم خوانده ام. بسیار دیده ام و کم نگریسته ام. بسیار شنیده ام و کم گوش داده ام.
اما آموخته ام که گاهی باید نوشت برای خوانده نشدن، گاهی باید رفت برای ماندن......
تبلیغات