گــُـم شــدی . . .
میــان آدمهایـی كـه همــه شبیـه همند!
تــو اما فرق میكنـی
من تــو را
كــ جور خاص دوست دارمـــَت..
شبیــه آسمانــی كه تنـها یك ماه دارد..
یا بهــتــر بگویــم شبیــه مردی كه
فقط
یكـــ زن دارد...
گــُـم شــدی . . .
میــان آدمهایـی كـه همــه شبیـه همند!
تــو اما فرق میكنـی
من تــو را
كــ جور خاص دوست دارمـــَت..
شبیــه آسمانــی كه تنـها یك ماه دارد..
یا بهــتــر بگویــم شبیــه مردی كه
فقط
یكـــ زن دارد...
سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
رفتــن من تــرک تو نیســـت
مجـــــبورم از پیشت بــــرم
بــــزار منــــم یه قسمت از
خـــاطره های تو بشــــم
مــــی خوام بگـــم منـــو ببخـــش
که اومــــدم تو زندگیـــت
ببــــخش که از ته دلـــم
شدم اسیــــــر سادگیـــت
تو عشق من چه دردایــــی
اومــــد سراغ تو عــــــزیز
به خاطـــر رفتن من
رو گــــونه هات اشکــــی نریــــز
رفتــــن من ترک تو نیست
تو تا ابـــد کنـــارمــی
اگـــه نبــاشــــی پیش من
تو خواب و تو خیــــالمـــی
......
میــــرم که راحت بشــــی از
دلشــــوره های هر شبت
کـــاری ازم بر نمیـــــــاد
فقط شدم دردســرت
میـــــــــرم ولـــی تا همیشـــه
مــی مونی تو توی دلــــــم
با اینـــکه خیلــــی عاشقـــم
از پیش تو بایــد بـــــــرم
رفتــن من تــرک تو نیســـت
مجـــــبورم از پیشت بــــرم
بــــزار منــــم یه قسمت از
خـــاطره های تو بشــــم
مــــی خوام بگـــم منـــو ببخـــش
که اومــــدم تو زندگیـــت
ببــــخش که از ته دلـــم
شدم اسیــــــر سادگیـــت
راستی خدا
دلم هوای دیروز را کرده
هوای روزهای کودکی را
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم
آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را
میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
آن را نچینم
دلم میخواهد ...
می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟؟؟؟؟
به من گفتی
تو سخترین لحظه ها کنارتم
دریغ از اینکه سخت ترین
لحظه ها رو خودت برام رقم زدی
به سلامتي اونايي که هر چي شکستن، دل نشکستن
به سلامتي اون كسي كه ميدونه ولي هميشه ساكت مي مونه
به سلامتي هر كس كه درونش داره ميسوزه اما ترجيح ميده لبهاشو بدوزه
به سلامتي اون سوال هايي که پرسيده نمي شن ولي جوابشون بغض ميشه تو دل آدم
به سلامتي اونيکه تو دردناکترين لحظه ها، سنگينيه سکوت رو تحمل کرد
اما لب باز نکرد تا عشقش همونجوري که خوشه ، خوش بمونه
به سلامتي مدادهاي مداد رنگي که تا آخرين ذزه وجودشون يه رنگ ميمونن . . .
به سلامتي شب که زشتي هاي روزُ تو خودش محو ميکنه...
به سلامتي همه مهره هاي تخته نرد که تا وقتي رفيقشون تو حبس حريفه، هيچکي به احترامش بازي نميکنه.
امروز تو خيابون دست يه نفر يه قناري ديدم پرسيدم :
فروشيه؟ گفت : نه ؛ رفيقمه ... به سلامتي همه اونايي که رفيقاشونو نمي فروشن
به سلامتي ايرانسل که به آدم ميفهمونه که قبول کردن بعضي پيشنهادها فقط از اعتبار آدم کم ميکنه....
به سلامتي رفيقي که دلتو مي شکنه اما تو سکوت مي کني چون دوسش داري
به سلامتي سيم خاردار! که پشت و رو نداره
به سلامتي خدا که هر وقت باهاش گل يا پوچ بازي کني برنده اي چون هميشه دو دستش پره!!
به سلامتي اونايي که با هر وزش باد ، جهت عقايدشون تغيير نکرد و نمي کنه
به سلامتي دريا كه ماهي گنديده هاشو دور نمي ريزه...
به سلامتي اوني که از بس چشماش دنبال رنگ بود و رنگ ديده بود فکر کرد دل ما فرش و از روش رد شد.
سلامتي هرچي مرده ! که مرد بودن به جنسيت نيست به مرامه
لطفــاً !
لطفــاً !
لطفــاً !
طـــوری خاطــره بسازیـد
کــه
بعــد از شمــا هــم
بتوانـنــد " زندگـــــــی " کننـــد ...
تعداد صفحات : 10