آغوش بگشا تا از امشب خویش تو باشم
تصمیم دارم بیش از اینها پیش تو باشم
من مات چشمانی شدم که مثل دریا بود
ماهی شدم که غرق در تشویش تو باشم
من گم شدم در تو ، به دنبال خودم هستم
پس حق بده که در پی تفتیش تو باشم !
پیراهن پرهیز من را می درد دستت
گرگ درونت خواسته تا میش تو باشم
دلتنگی و دوری و تنهایی... بس است دیگر
زخمی چندین درد غیر از نیش تو باشم؟
وقتی به فکرت مومنم آیین من مهر است
از من نخواه هم دین تو هم کیش تو باشم
مال بدم؟ باشد! ولی «تو» صاحبم هستی
باید همیشه پس وبال ریش تو باشم !